شعر

ساخت وبلاگ

آخرین مطالب

    امکانات وب

    یک بازخورد تلخ و سخت و نابهنگام است درگیری این جسم با تاریکی دیوار با زخمهایی که همیشه در کنارت بودبا زخمهایی که کماکان در پی انکاراجرام بی وزنی که بالای سرت هستند پس مانده های عشقهای ناتمامت بودیک تکه لب یا چشم را قی می کنی هرشبحالا چه فرقی می کند در خواب یا بیدار...تقدیر مثل سرگذشت ابر باران زاستآبستن از هر چه درون شهر خواهی بوداین بغض را چشمت زمانی دور یا نزدیکروی تمام خاطراتت می کند آواررو به کدامین برزخ این دیوار می ریزدهرشب همین تردید را با خود بخوابان وحتی طلوع صبح هم تسکین دردت نیستگیجی میان روز و شب تکرار در تکراردر یک اتاقی که تمامش آینه بودهحتی شعاع این نفس ها لمس می گرددبا هر نفس یک مرد یا یک زن نمی دانم در انتهای این تصور می شود احضارتوی تنت هر روز این احساس می میردحس میان دستهای دیگری بودنتعریف تو ازچهره ات چیز عجیبی نیستوقتی که چیزی نیست جز تاریکی دیوار شعر...ادامه مطلب
    ما را در سایت شعر دنبال می کنید

    برچسب : نویسنده : shorafekrio بازدید : 26 تاريخ : شنبه 1 بهمن 1401 ساعت: 2:56